باران می بارد
چترها باز می شوند
به سوگ عشق باران زده ام
نشسته ام
داغ سینه ام
بلاها که دیده ام
دیوانه ومدهوش شده ام
یاد دلاویز تو را دارم
باران که می بارد
چترها ک بازمی شوند
عاشق تر از من نیست
از سودای دل
آتش است به جای دل
باران ببار
بر سنگ
برگل
برصحرا
بردل من
باران ببار
رها کن مرا از اینجا
این غم را
به سوگ عشق باران زده ام
نشسته ام
سنگدلان شکستنم
باران ببار
چترها یک نفره اند
اشک هایت را ببار
عطش این عشق را تو ببار
تو بخواه
تو بیا
جای اشک های همه این چترهای خالی از یار
تو ببار....
نظرات شما عزیزان: